تا به حال برایتان پیش آمده که کسی از شما بخواهد کاری برایش انجام بدهید و یا اینکه بخواهد وساطت کند که شما کاری برای کسی دیگر انجام دهید. اگر آن فرد را دوست داشته باشید و خاطرات و احساسات خوب مشترکی با هم داشته باشید بالاخره راضی می شوید تا آن کار را انجام دهید. حتی اگر برایتان سخت باشد.
آیا فکر می کنید دلیلی غیر از آن خاطرات و احساسات مشترک باعث رضایت شما شده است؟ کاملاً درست است. آن پیوند بین شما کار را برایتان سهل و آسان می کند.
حال بیایید بررسی کنیم که چرا نمی توانیم گاهی حتی برای رضای خدا کاری انجام دهیم. مثلا گناه نکنیم یا کار درست دیگری را انجام دهیم. اصلاً رضای خدا چه معنایی دارد که ما باید به خاطر آن، کار درستی را در زمان درست انجام دهیم؟ در طول زندگی چه زمانی را به یاد دارید که پیوند عمیقی همراه با یک احساس متعالی مانند شکرگزاری، آرامش، امید، بخشش، شادی، رضایت، تسلیم بودن را بین خودتان و خدا برقرار کرده اید؟ می دانید که همواره بین این احساسات و احساسات مخالفان در کشمکش هستیم. ولی انتخاب و رسیدن به احساسات متعالی کمی سخت است. خدا همیشه می خواهد ما به سمت کار درست و یا احساسات متعالی تمایل داشته باشیم. چون هر چه این احساسات را درون خودمان پرورش دهیم و به سمت آن برویم به خدا نزدیک و نزدیک تر می شویم. گفته شده است که بالاترین ارتعاش به خدا شکرگزاری است. همه ما هم در مورد آیه ۷ سوره ابراهیم که درباره شکرگزاری گفته شده است چیزهایی شنیده ایم. آیه دیگری هم وجود دارد. آیه ۳۵ سوره نور خدا خودش را نور زمین و آسمان معرفی کرده است. کسی است که ما را آفریده و طبیعت ما و تمام این جهان را میداند.
میداند که هر چقدر به سمت نور نزدیک شویم (که در بعضی از کتابها گفته شده ما به سمت منبع خودمان می رویم) برای ما بهتر است. مخالف نور چیست؟ تاریکی. آیا در تاریکی خبری است که ما گاهی اصرار داریم در آن بمانیم؟ چه کسی ما را به تاریکی سوق میدهد جز یک دشمن آشکار. (خدایا خودت ما را کمک کن که هرچه بیشتر از تاریکی به سمت نور حرکت کنیم.— اهدنا الصراط مستقیم و الظلمات الی نور)
درست است به ما همیشه وعده بهشت و جهنم دادهاند ولی اگر عمیق شویم میبینیم بهشت و جهنم در این دنیا هم وجود دارد.هرجا احساسات منفی داشتی بدان از نور و منبع خودت دور هستی و هر جا احساسات خوب داشتی بدان بهشت است و به نور نزدیک هستی. فقط نکته مهم این است که مرز بین احساسات را تفکیک کنیم و بدانیم که اولین و مهمترین احساس متعالی شکرگزاری است. پس می توانیم با خیال راحت خودمان را روی این احساس تنظیم کنیم و منتظر اتفاقات خوب باشیم. موضوع اصلی از یادمان نرود موضوع این بود که پیوند عمیقی بین خودمان و خدا ایجاد کنیم تا راحت تر تمایل داشته باشیم به او، که از رگ گردن به ما نزدیکتر است. یک راه اصلی که دین برای ما مشخص کرده و آنقدر به آن اصرار داشته، که آن را برای ما واجب کرده است نماز است. گفته شده که ما در نماز با خدا حرف میزنیم. وقتی ما این کار را میکنیم چه اتفاقی بین ما و خدا میافتد؟ آیا اصلا اتفاقی میافتد؟ چیزهایی که به ما گفتند این است که ما برای شکرگزاری از نعمت های خدا باید نماز بخوانیم. ولی بیایید از دید دیگری هم به این موضوع نگاه کنیم. برای شکرگزاری از نعمت ها کار دیگری هم میشود انجام داد. شکر کردن، گفتن مداوم ذکر الحمدلله، به یاد آوردن نعمت و تشکر از خدا که آن نعمت را به ما داده است. یعنی بعد از به یادآوری نعمت تمام توجهمان به خالق باشد که آن نعمت را به ما داده است. خوب پس ما در نماز باید چه کار کنیم؟ نماز صحبت کردن با خداست، درخواست کردن از او، تشکر کردن از او، تحسین کردن و به شگفت آمدن (سبحان الله)، اشاره به این داریم که کسی جز او نیست. آیا وقتی به دوستتان، مادرتان و یا همسرتان می رسید و می گویید چقدر تو قابل تحسین هستی چقدر تو بزرگ و قادر هستی، چقدر تو تک هستی، تمام امید زندگی من به تو است و اشاره می کنی به اینکه چه کارهایی برایت کرده است و می گویی که واقعاً آنقدر خوبی که دیگر نمی توانم به کسی غیر از تو نگاه کنم و جایگزینی برای تو نیست و حالا اگر درخواستی هم دارید، می گویید و میدانید با کمال میل اجابت میکند، آیا همگام بیان این جملات، احساس لذت، خوشحالی و احساس داشتن یک تکیه گاه قوی و بزرگ که همیشه حامی تو است را نداری؟ پس چرا ما نمی توانیم این احساس را به وجود آوریم چون فکر میکنیم نماز یک کاری است که در آن فقط باید از روی چند سوره و آیه و ذکر بخوانیم و چند حرکت هم انجام دهیم، اصلا ندانیم در این اندیشه نباشیم که در مقابل چه کسی ایستاده ایم و فکر میکنیم که او بینا و شنواست، خودش هم میبیند و در نهایت یک فرشته هم این عمل را برای ما ثبت میکند و دیگر خیالمان راحت است. اینجاست که وقتی خیلی از مباحث دینی را برای ما میگویند ما توجهی نمی کنیم و می گوییم از خودشان درآوردهاند. وقتی یک مبحث مهم و پایه ای برایمان جا نیفتاده باشد بقیه موضوعات پیرامون آن را هم درک نخواهیم کرد.خوب چه کنیم باید نگرشمان را درست کنیم نسبت به نماز تا بتوانیم خیلی مباحث دیگر را هم درک کنیم. مثلاً می گویند نماز باعث می شود که انسان کارهای ناشایست انجام ندهد بعد در اطرافمان میبینیم که فردی هم به راحتی نماز میخواند (البته در ظاهر چون روخوانی از قرآن و چند ذکر عادت شده است) و راحت تر از آن هم کار ناخوب انجام میدهد. خوب نباید از او ایراد بگیریم چون مانند یک حرکت ورزشی است که یک ورزشکار به اشتباه انجام میدهد که به جای فایده ضرر هم دارد. ضررش این است که فکر میکند بنده خوب خداست که همه نماز هایش را خوانده است و تازه نسبت به بقیه که این کار را نمیکنند دچار غرور هم میشود.خوب چرا نماز در طول روز تکرار شده است چون خدا می داند نماز اگر درست خوانده شود آن قدر لذت بخش و شیرین است که ما از درون تمایل به تکرار آن داریم چون در آن زمان که احساسات خوب در آن ارتباط با پروردگار ایجاد میکنیم موادی در بدن ترشح میشود که برای مغز لذت بخش است و از همه مهمتر ارتباط با یک نیروی بزرگ عالم هستی آنقدر جذاب است و نیاز انسان محسوب میشود که بعد از پایان نماز تا نماز بعدی هنوز مست و مدهوش هستیم و در زمانی دیگر به دنبال تکرار آن هستیم و مدام به آن لحظات فکر میکنیم.
آیا در این ارتباط که در اصطلاح میگویند سیم وصل شده است، کسی دلش می خواهد از نور و پرتو آن دور شود و حتی به تاریکی فکر کند. مسلم است که خیر هیچکس نور را رها نمی کند و به سمت تاریکی و سایه نمی رود. اگر اینگونه باشد خیلی راحت برای رضای خدا می توانیم کار درست و نیک که همان رسیدن و نگه داشتن احساس خوب و مثبت است تمایل داشته باشیم. مانند دو نفر که تازه زندگیشان را با هم شروع کردهام که از پیام، تماس و هر گونه ارتباطی استفاده میکنند و بدون اینکه دچار روزمرگی شوند به دنبال تکرار این ارتباطات هستند و از ارتباط شان لذت می برند. ولی بعد از مدتی که میگذرد و این احساسات کمرنگتر میشود ارتباط ها هم کمرنگ تر می شود. پس بهتر است قبل از هر چیز ارتباط و احساس بین خودمان و خدا را روی متعالی ترین شکل احساسات تنظیم کنیم، به گونه ای که بعد از هر ارتباط مست و مدهوش آن شویم تا لحظه بعدی فرا رسد. نماز را جور دیگر بخوانیم، از روی عشق و نیاز و محو شدن در یک نیروی برتر، تا سیم مان وصل شود.
یک پاسخ
متنی عالی و مر بار نوشتید. کاش فاصله سطور بیشتر بود که خواندن را راحتتر میکرد